░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

nikol kidman

 

پدرش «آنتونی» متخصص شیمی بالینی بود و مادرش "جانلاً آموزشیار پرزستار بود.در سال ۱۹۹۳ میلادی یعنی در ۶ سالگی نیکول آنها به واشنگتن دی.سی جهت ادامه تحقیقات پدر نیکول درباره سرطان سینه سفر کردند که نیکول در انجا اولین نقش خود را در جشن کریسمس تجربه کرد او در زندگی خود دو بار دست به ازدواج زده‌است که یکی از آنها با تام کروز در سال ۱۹۹۰ بود و در سال ۲۰۰۱ کار آنها به طلاق کشیده شد در این بین آنها دو فرزند به نامهای ایزابلا جین (۱۹۹۲)و کانرآنتونی (۱۹۹۵) را به فرزند خواندگی قبول کردند.و دیگر ازدواج وی با کیث اوربان در ۲۵ ژوئن سال ۲۰۰۶ است.

بازیگری که توانست سالهای حضور پر تره مانند خود را در آثاری درخشان حفظ کند و در زندگی واقعی با کوشش فراوان از زیر سیطره عنوان همسر تام کروزخلاص می شود . اواخر دهه نود را در حالی سپری می کند که احترام بسیاری از سوی منتقدین و تماشاگران نصیبش شده بود . با قدی بلندتر از حد مجاز یک بازیگر زن و موهایی قرمز ، اولین استرالیایی خانمی است که توانست مورد توجه تماشاگران آمریکایی قرار بگیرد و این اتفاق با روزهای تندر در سال 90و در کنار تام کروز افتاد. اما آنچه نامش را مطرح ساخته درخشان گاس ون با عنوان مردن برای ... در سال 95 بود که در آن نقش زنی که در راه رسیدن به خواسته هایش هر کاری می کند ، هوش و استعداد فراوانی را به نمایش می گذارد.

اگر چه او را یک استرالیایی می خوانند ولی در واقع متولد هونولولو در هاوایی است ، خانواده اش که در جزیره سکونت داشتند به خاطر پروژه های تحقیقاتی پدر نیکول که بیوشیمیست بود به واشینگتن دی سی عزیمت می کنند و سه سال همانجا می مانند . پس از پایان کار پدر، نیکول و خانواده اش شامل مادرش که پرستار و ویراستار بود و برادر کروچکترش به استرالیا می روند. او در حومه لانگ ویل بزرگ می شود ، یک منطقه متوسط ،عشق به هنر و مخصوصا رقص وتئاتر از همان کودکی در وجود کیدمن بود . سه سال داشت که تحت آموزش باله قرار می گیرد و اولین بازی خود را در یک نمایش محلی ارائه می دهد و درحالی که فقط شش سال داشت تا سن ده سالگی به آموزش بازیگری در مدرسه درام می پردازد و برای این کار وارد مدرسه نمایش سنت مارتین در ملبورن می شود و مدرسه تئاتر فیلیپ استریت در سیدنی می شود.

در هر تستی که شرکت می کرد به خاطر قد بلندش او را رد می کردند ولی سرانجام موفق شد که یک نقش حرفه ای در کریسمس بوش (1983) به دست بیاورد . در حالی که فقط 14 سال داشت . این فیلم تلویزیونی درباره گروهی بچه است که در پی یافتن اسب دزدیده شده اشان یک تیم تشکیل می دهند . این فیلم با نقش دیگری در فیلم ماجراجویانه سارقین بی ام ایکس و چند کار دیگر ادامه پیدا می کند . اولین نقش اصلی او وقتی شکل گرفت که در ویتنام درخشید . یک مینی سریال به کارگردانی جان دویگان و کیدمن می توانست به خاطر جان بخشیدن با کارکتر یک دختر مدرسه ای بازمانده از جنگهای ویتنام سالهای 60 نقدهای مثبتی فراوانی دریافت کند .او موفق می شود تا یک کارگزار آمریکایی پیدا کند و این فرصتی می شود تا درهای پیروزی به سویش باز شود . در 1989 کیدمن نقش محوری دیگری در ساخته فلیپ نویس با عنوان آرامش مرده به عهده می گیرد و یک تریلر روانشناسانه درباره زوجی (نیکول و سام نیل) که توسط بازمانده یک کشتی غرق شده که نقش اش را بیلی زین ایفا می کرد به گروگان گرفته می شوند .

فیلم به او کمک می کند تا خود را در سن 19 سالگی به عنوان یک هنرپیشه معروف قابل اعتماد و اعتنا تثبیت کند . همان سال بازی در یک کار تلویزیونی به نام بانکوک هیلتون شهرتی دو برابر پیدا می کند و این بار ایفا گر نقش زن حوانی بود که به خاطر حمل مواد مخدر در زندان تایلند حبس می شود . تا اینجا کار توانسته بود که در استرالیا رشد قابل توجهی داشته باشد . اما احتیاج داشت تا شهرت خود را به آن سوی اقیانوس نیز برساند، در سال 1989 به عنوان نقش مقابل تام کروز در اولین حضور آمریکایی اش یعنی روزهای تندر به کاگردانی تونی اسکات انتخاب می شود .فلیم درباره یک راننده مسابقات اتومبیل رانی (کروز) که کیدمن در آن نقش پرستاری که عاشق اش می شود را ایفا می کرد. نه تنها کار به موفقیت می رسد بلکه باعث می شود تا او به همسرآینده اش (تام کروز) نیز آشنا شود و سرانجام در دسامبر سال 90 باهم ازدواج کردند. به دنبال آن نقش مقابل داستین هافمن در بیلی باتیگت (91) به دست می آورد و همین طور نقش یک دختر دانشجو در Flitting بازی می کند. که ساخته موفق دیگری از جان دویگان بود. کیدمن و کروز برای دومین بار کار مشترک خود را در دور و دورتر (92) همراه می شوند و علی رغم همه جنجالهای پیرامون زندگی اشان و فیلمبرداری درخشان اثر ، کار شکست می خورد و نیکول به پروژه های کم اهمیت تری چون مالیک و زندگی من (هردو در سال 93) راه پیدا می کند . بتمن برای همیشه در سال 95 که در آن نقش عشق قهرمان اثر را بازی می کرد یک موفقیت دور از انتظار بود و از اینجا حرفه او و کار کیدمن جدی گرفته می شود . نیکول سرانجام با ساخته زیبای گاس ون سنت در سال 95bبا عنوان مردن برای ...

آن پرتره همیشگی دختر و یا بهتر بگویم عروسک پشت پرده را می شکند و نقدها و جوایز فراوانی را به خود اختصاص می دهد .بازی اش در نقش ایزابل آرچر در اقتباس سینمایی جین کمپیون از توماس هنری جیمز با نام « پرتره ای از یک بانو» از او تصویری درخشان به عنوان یک هنر پیشه قابل احترام ترسیم می کند . پس از آن مقابل جرج کلونی در فیلم پر هزینه صلح ساز (97) ایفای نقش می کند و همینطور مقابل ساندرا بولاک در کمندی و فانتزی جادوی عمل بازی می کند که هر دو به آثار پر فروش بدل می شوند. در سال 1999 در فیلمی بازی می کند که تا به امروز هیچ اثری نتوانسته بحث و جدل و همپای آن را ایجاد کند . فیلم آخرین ساخته استنلی کوبریک فقید «چشمان کاملا بسته» بود که آخرین حضور مشترک تام و نیکول نیز به شمار می رفت . خارج از دنیای فیلم اما رابطه کروز و کیدمن تیره شده بود و سرانجام اقدامی غیر قابل باور پس از یک دهه از هم جدا می شوند . کیدمن پس از جدایی از کروز در آثار با ارزشی چون دیگران و ساعتها را به کارنامه اش اضافه کرد و در نیمه آخر دهه نود و اوایل سالهای هزاره جدید به یک چهره استثنایی مورد توجه همزمان منتقدین و سینماروها بدل شد.

مادر شدن را دوست دارد

هنرپیشه سی و نه ساله هالیوود می‌گوید امیدوار است با این ازدواج بتواند این فرصت را به دست آورد که برای نخستین بار صاحب فرزند شود. کیدمن و تام کروز دو فرزندخوانده به نام‌های (ایزابلا) سیزده ساله و (کانر) یازده ساله دارند. آنها هیچ وقت نتوانستند خود بچه‌دار شوند. بعضی‌ها می‌گویند نیکول در مدت زندگی مشترک خود با تام کروز سه بار باردار شد ولی هر بار بی‌هیچ دلیل خاصی فرزندان خود را در دوران بارداری از دست داد. اکنون او امید زیادی دارد که این بار دیگر ناامید نشود و بتواند برای نخستین بار طعم شیرین مادر واقعی بودن را بچشد.

آنها در پنجمین روز اقامت خود در (بورا بورا)گردشی به اطراف جزیره داشتند و از دیدنی‌های زیبای آنجا از جمله معابد باستانی و ویرانه‌های یک ناو آمریکایی که ژاپنی‌ها در جنگ جهانی دوم آن را غرق کردند، دیدن کردند.عصر همان روز عروس و داماد جزیره، سوار بر یک قایق کوچک به میان آب‌های اقیانوس رفتند و به کوسه ماهی‌ها غذا دادند. پس از پایان روزهای ماه عسل این زوج هنری تصمیم گرفتند به خانه (کیت) در نزدیکی (ناشویل) در ایالت (تنسی) بروند و در آن جا زندگی کنند. داماد که خواننده مشهوری است اعتراف کرد که تصمیم دارد هر چه زودتر برنامه کاری خود را تغییر دهد و دیگر به سفرهای طولانی مدت نرود.او می‌خواهد صفحه‌های موسیقی خود را از این پس در استودیوی خانگی خود ضبط کند.

.عدم تغییر در برنامه هنری

ظاهرا کیدمن هیچ تغییری در برنامه‌های آینده خود نداده است ولی به نظر می‌‌رسد که چندان از ازدواج خود مطمئن نیست. گفته می‌‌شود کیدمن درست قبل از مراسم ازدواج یک پیمان‌نامه را با کیت اربن به امضا رسانده است.

پیمان نامه‌ای که بیشتر به سود عروس خانم است تا آقای داماد. در این پیمان‌نامه قید شده است در صورتی که شوهر دوباره به سمت الکل و موادمخدر برود و یا به همسرش به گونه‌ای خیانت نماید، زن حق دارد از او جدا شود و شوهر به سزای عمل ناشایست خود خواهد رسید.نیکول چندی پیش اعتراف کرد که هنوز عاشق تام کروز است. به نظر می‌‌رسد که کروز پس از گذشت مدت‌های طولانی از طلاق و جدایی باز هم بر روی او نفوذ دارد. او مدتی پیش از ازدواج به نیکول نصیحت کرد که دیگر اجازه ندهد این مرد الکلی با او ارتباط داشته باشد و کیدمن بلافاصله به حرف تام کروز گوش کرد و به کیت گفت که دیگر در حالت مستی نزدیک خانه او نرود .اما ظاهرا نتوانست ارتباط خود را با اربن قطع کند و تنها به این بسنده کرد که از او بخواهد طرف الکل و مواد نرود. با این وجود این موضوع سبب نگرانی‌های شدید او شد.

تحلیل‌گران هالیوود فکر می‌کنند تنها چیزی که می‌تواند سبب دوام و بقای این (وصلت ناجور)گردد فقط و فقط به دنیا آمدن یک نوزاد است.

نوزادی که نیکول مدت‌هاست به آن فکر می‌کند. او خیلی برای این اتفاق عجله دارد زیرا می‌داند به خاطر مشکلاتی که دارد احتمالا قادر نیست بعد از چهل سالگی بچه‌دار شود و به همین خاطر به شدت در فکر تشکیل خانواده است.

این روزها نیکول برای بازی در هر فیلم خود شانزده میلیون دلار دستمزد می‌گیرد. این در حالیست که خود او معتقد است بیشتر از اینها ارزش دارد و مدتی پیش مدعی شد باید دستمزد بازی‌هایش 25 میلیون دلار باشد. با این وجود تهیه‌کنندگان هالیوود ادعای او را نادیده گرفتند زیرا نیکول در دو فیلم اخیر خود (همسران استپ فورد) و (افسون شده) بازی چندان جذابی از خود ارائه نداد. با این حال او درآمد خیلی بالایی دارد. گرچه کیدمن در زمینه تبلیغات نیز پولساز است و برای هر پوستر تبلیغاتی خود سه میلیون دلار می‌گیرد. درآمد کیت کمتر از نیکول است ولی آنچه اهمیت دارد این است که کیت اربن در آمارگیری جدید به عنوان جذاب‌ترین و محبوب‌ترین خواننده مرد آمریکا انتخاب شده است. 

برخی از کارها

 گروه سارقین بی‌ام‌اکس (۱۹۸۳)

• برندگان (۱۹۸۵)

ویتنام (۱۹۸۷)

یک استرالیایی در رم (۱۹۸۷)

زندگی من (۱۹۹۳)

بتمن برای همیشه (۱۹۹۵)

تصویر یک بانو (۱۹۹۶)

چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹)

مولَن روژ! (۲۰۰۱)

دیگران (۲۰۰۱)

دختر جشن تولد (۲۰۰۱)

 ساعت‌ها (۲۰۰۲)

داگویل (۲۰۰۳)

کوهستان سرد (۲۰۰۳)

تولد (۲۰۰۴)

مترجم (۲۰۰۵)

افسون‌شده (۲۰۰۵)

پاهای شاد (البته به عنوان دوبلر) (۲۰۰۶)

خز (۲۰۰۶)

برخی از جوایز

  اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم ساعت‌ها (۲۰۰۲)

خرس نقره‌ای بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره برلین برای فیلم ساعت‌ها (۲۰۰۳)

جایزه بهترین نقش اول زن در جشنواره فیلم انگلستان برای فیلم ساعت‌ها (۲۰۰۳) 

نیکول ماری کیدمن، متولد ۲۰ ژوئن ۱۹۶۷ بازیگر استرالیایی و برنده جایزه اسکار، که به خوانندگی نیز پرداخته‌است. پدر او یک ایرلندی و مادرش یک اسکاتلندی بود، که هردو در استرالیا به دنیا آمده بودند. خود نیکول ولی در هونولولو هاوایی (ایالات متحده) متولد شده‌است و به همین دلیل دارای هردو ملیت آمریکایی و استرالیایی می‌باشد.

چارلی چاپلین...

 

 

نگاهی به زندگی چارلی چاپلین (۱۹۷۷-۱۸۸۹)
چارلز اسپنسر چاپلین، کمدین افسانه‌ای سینما، شانزدهم آوریل ۱۹۸۹ در لندن و در خانواده‌ای تئاتری به دنیا آمد. او بازیگری، کارگردانی، تهیه‌کنندگی، فیلمانه‌نویسی و حتی آهنگسازی فیلم‌هایش را شخصاً انجام می‌داد. زندگی حرفه‌ای او از کودکی در صحنه‌ی تئاترهای لندن تا زمان مرگش بیش از ۷۰ سال ادامه داشت. دوران کودکی او در فقر و تنهایی سپری شد چون که در دو سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند و پدرش که به سختی او را به یاد می‌آورد چند سال بعد مرد. مادرش که بازیگری پرکار بود، مبتلا به نوعی بیماری حنجره شد و چاره‌ای نداشت جز این که کار تئاتر را رها کند. اما قبل از آن، پسر ۵ ساله‌اش چارلی شانس بازی در نمایش را کنار او داشت که با خواندن آهنگ معروفی مورد تشویق زیادی قرار گرفت.
مادر او خیاطی را در پیش گرفت تا مخارج زندگی چارلی و پسر دیگرش سیدنی را تأمین کند. در سال ۱۹۰۰ چارلی در یازده سالگی همراه برادرش در نمایش پانتومیمی بنام «سیندرلا» بازی کرد و از آن موقع تصمیم گرفته بود که بازیگری را حرفه‌ای دنبال کند.
سیدنی چاپلین چند سال بعد برای پیوستن به نیروی دریایی آنها را ترک کرد. چارلی با مادرش که دچار بیماری روحی شدیدی شده بود در منطقه فقیرنشین لندن به وسیله درآمد اندک برادرش زندگی می‌کرد و برای مراقبت از مادرش درس را رها کرد چون نمی‌خواست کسی به بیماری روانی او پی ببرد ولی وقتی اطرافیان متوجه وضعیت وخیم او شدند، او را در بیمارستان بستری کردند که تا سی سال دیگر با همان شرایط به زندگی ادامه داد. چاپلین در هفده سالگی به عنوان دلقک به گروه طنز «فرد کارنو» (Fred Karno) پیوست و ستاره نمایش های آن شد. او و گروه کارنو برای اولین تور آمریکا در سال ۱۹۱۰ پا به آن کشور گذاشتند و در شهرهای مختلف نمایش اجرا کردند.
در این گروه، «استنلی جفرسون» (Stanly Jefferson) که بعدها با نام «استن لورل» معروف شد با چاپلین هم بازی بود. «استن لورل» به انگلستان برگشت اما چاپلین که شیفته‌ی آمریکا، پیشرفت سریع و محیط شادش شده بود در آن کشور ماند. سه سال بعد کارگردان جوانی به اسم «مک سنات» (Mack Sennat) بازی چاپلین را دید و به او پیشنهاد کرد با استودیوی فیلمسازی‌اش «کی استون» همکاری کند. چاپلین برخلاف میلی باطنی و ابتدا بیش تر به خاطر حقوقش قبول کرد و به این ترتیب وارد هالیوود شد.
مسیر حرفه‌ای او از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ در استودیوهای مختلف «کی استون» شروع شد، جایی که خیلی زود هنر و صنعت فیلمسازی را فرا گرفت. چارلی چاپلین در اولین فیلم هایش که توجه چندانی را جلب نکرد مثل همه بازیگرها، ظاهری معمولی داشت تا اینکه خیلی اتفاقی ترکیبی از شلوارهای گشاد و کفشهای بزرگ، کت تنگ و کلاه لبه‌دار را امتحان کرد که به نظرش عالی رسید و تبدیل به همان شخصیت دوست داشتنی شد که همه می‌شناسند و با آن به اوج شهرت رسید.
اولین سال فعالیتش برای «سنات» فیلم‌های کوتاه زیادی ساخت که بسیار موفق بودند. تصویری که امروز از چاپلین از یادها مانده، محصول همین دوره است. در سال ۱۹۱۶ او قراردادی با شرکت فیلمسازی Mutual بست تا دوازده فیلم کوتاه کمدی بسازد و تمام آنها را در طول یک دوره هجده ماهه تهیه کرد. چاپلین بعدها گفت که زمان فعالیتش در این شرکت شادترین دوره کاری‌اش بوده و تجربیات زیادی هم کسب کرده است.
به دنبال آن استودیوی اختصاصی و کمپانی تولید فیلم خودش را در هالیوود سال ۱۹۱۸ راه‌اندازی کرد و این باعث شد تا حد زیادی کنترل مالی و هنری محصولاتش را شخصاً به عهده بگیرد. با استفاده از همین استقلال که به تدریج بیش تر می‌شد، زیباترین صحنه‌ها را خلق کرد که خارج از محدودهٔ زمان همیشه تأثیر گذارند و پیامی که پشت ظاهر سرگرم کننده آنها نهفته است انگار در هیچ برهه‌ای از تاریخ کهنه نمی‌شود.
در سال ۱۹۱۵ او «ولگرد» افسانه‌ای‌اش را خلق کرد، اولین کمدی تلخ و شیرین او با پایانی باز که در آن قهرمان خانه به دوش قصه، تنها و ناکام در عشق به شیوهٔ مخصوص خودش قدم می‌زند. چنین شخصیتی با ویژگی‌های ظاهری و خصوصیات اخلاقی ویژه‌اش به نوعی در فیلم های بعدی چاپلین هم حضور دارد. آوراگی و دربدری که چاپلین هنگام کودکی تجربه کرده بود مایه اصلی فیلم های اجتماعی تند وتیز او را تشکیل می‌داد. او در سن کم علاوه بر این که زندگی در نوانخانه‌ها را تجربه کرده بود، بارها مجبور شد کنار خیابان بخوابد و در آشغالها دنبال غذا بگردد. شاید به خاطر همین تجربه‌های تلخ شخصی است که بازی او در این قالب تا این حد باورپذیر است.
در سال ۱۹۱۹ چاپلین همراه با همکارانش مثل «مری پیکفورد» (Mary Pickford)، «داگلاس فیربنکز» (Douglas Fairbanks) و «دی گریفیت» (D.Griffith)، اتحادیه هنرمندان را بنیانگذاری کرد که تا اوایل دهه پنجاه رئیس آن بود. این اتحادیه با این هدف تشکیل شد تا از افزایش قدرت سرمایه‌گذاران در توسعه استودیوهای هالیوود جلوگیری شود. این حرکت،آزادی چاپلین و فیلمسازان همفکر او را تثبیت می‌کرد. در آن دوران چاپلین دیگر ستاره بین‌المللی بود که فیلم هایش مثل «مهاجر»، (۱۹۱۷)، «کودک» (۱۹۲۱) و «روز دستمزد» (۱۹۲۲) موفقیت‌های تجاری شگرفی کسب کرده بودند.
چاپلین درباره فیلم مهاجر گفت «هیچ کدام از دیگر فیلم هایی که ساخته‌ام به اندازهٔ این یکی خودم را متأثر نکرده است». «مهاجر» کمدی فوق‌العاده‌ای است که احتمالاً بیشتر با صحنه‌ای از آن در یادها مانده است که در آن مهاجران به مجسمه آزادی خیره می‌شوند. از آن موقع تاکنون این صحنه بارها در فیلمهای مختلف تقلید شده است. یکی از این نمونه‌ها در فیلم «پدرخوانده ۲» (۱۹۷۲) ساختهٔ فرانسیس فورد کاپولا وجود دارد. هنر چاپلین هیچ جا بهتر و واضح‌تر از این صحنه مشخص نمی‌شود.
اولین کمدی بلند چاپلین و شاهکار او «کودک» بود؛ فیلمی به یاد ماندنی که در آن ولگردی، بچه گمشده‌ای را پیدا می‌کند و می‌خواهد او را بزرگ کند. واضح است که فیلم کودک از داغدیدگی خود چاپلین هم سرچشمه می‌گرفت چون اولین پسر او چند روز بعد از تولد و چند هفته قبل از شروع ساخت این فیلم مرده بود و شاید این موضوع روی تلخی فضای فیلم نادانسته تأثیر گذاشت ولی کمبود عواطف و نگرانی‌های اجتماعی را استادانه به تصویر می‌کشد. در این اپیزود، چاپلین ولگردی است که از بچهٔ بی‌خانمانی، با بازی حیرت‌آنگیز بازیگر چهارساله «جکی کوگان» (Jakie Coogan) مراقبت می‌کند.
در یکی از بهترین صحنه‌های ساختهٔ چاپلین و شاید حتی تمام دوران فیلم صامت، چارلی در تعقیب ماشینی که بچه را به پرورشگاه می‌برد، با تمام قدرت روی سقف خانه می‌دود و نمی‌خواهد از او جدا شود. پشت طنز سیاه این صحنه، احساسی لطیف پنهان است. در آن سال ها، کودکان مهاجر و آواره حاصل از جنگ جهانی اول در خاطره همه مردم بودند. همین طور کسانی که برای عزیزان از دست داده خود در جنگ داغدار بودند و یا به هر شکلی جنگ سرنوشتشان را وارد مسیر تازه‌ای کرده بود از فیلم «کودک» بسیار استقبال کردند.
زندگی افرادی مثل چاپلین، امروزه به وسیله دانشمندان علوم اجتماعی مطالعه می‌شود. آن ها دریافته‌اند کودکانی که در معرض بی‌خانمانی و به تبع آن، تنش‌های اجتماعی قرار می‌گیرند همگی به سرنوشت واحدی دچار نمی‌شوند.
در حالی که بعضی از آنها در آینده قشر آسیب‌پذیر جامعه را تشکیل می‌دهند، برخی دیگر از این بچه‌ها مثل چاپلین زیرک و مبتکر می‌شوند.
چارلی چاپلین با این که در کار حرفه‌ای خود روز به روز موفق‌تر می‌شد ولی زندگی خانوادگی‌اش دستخوش ناملایمات بود. دو ازدواج نخست او به جدایی ختم شد اولین بار با بازیگری بنام «میلدرد هریس» (Mildred Harris) و بار دوم با بازیگر دیگری، «لیتا گری» (Lita Grey) ازدواج کرد.
بعد از مدتی با «پائولتا گادارد» (Paulette Goddard) که در فیلم «عصر جدید» بازی می‌کند ازدواج کرد که بعد از آن که هر دو به موفقیت و شهرت بیشتری رسیدند از هم جدا شدند. چهارمین ازدواجش در سال ۱۹۴۳ با «اونا اونیل» (Oona Oneil) دختر نمایشنامه نویس معروف «ایگن اونیل» با ثبات‌ترین بود که تا زمان مرگش ادامه پیدا کرد. «اونا اونیل» بعد از مدتی هنرپیشگی را رها کرد و شاید همین، باعث دوام ازدواج آنها شد چون چاپلین برخلاف ازدواج های گذشته‌اش این بار همسرش را رقیب خودش نمی‌دید. چارلی چاپلین و اونا اونیل هشت فرزند داشتند. یکی از آنها «جرالدین چاپلین» است که حرفه والدینش را در پیش گرفت و مهم‌ترین نقشی که ایفا کرده در فیلم «دکتر ژیواگو» (۱۹۶۵) ساخته «دیوید لین» (David Lean) در نقش تانیا است.

آمیتاب باچان

 

 

آمیتاب باچان‌ ، ستاره‌ ی نامدار عرصه ی‌ سینمایی ‌هندوستان ‌را می‌توان ‌سلطان ‌سینمای ‌هند لقب‌ داد

او مرد شماره ی‌ یک‌ سینمای‌ هند است‌

باچان‌ نه ‌تنها در هند به‌ شهرت ‌رسیده ‌بلکه ‌مردم‌ جهان‌ نیز او را می‌شناسند و طرفدار فیلم‌های ‌او هستند

او با مهارتی‌ خاص ‌ایفای ‌نقش ‌می‌کند. قیافه‌ای‌ در عین ‌حال‌ جدی‌ ، باوقار و مهربان ‌دارد
در ذیل ‌به ‌گوشه‌ای‌ از زندگی‌ و فیلم‌های ‌بالیوودی ‌آمیتاب باچان‌ اشاره‌ای ‌می‌کنیم‌ 

زندگینامه
آمیتاب باچان‌ در ۱۱ اکتبر ۱۹۴۲ در «ا…آباد» هند چشم‌ به ‌جهان ‌گشود

آمیتاب وقتی ‌پا به ‌دنیا گذاشت ‌که‌ حکومت ‌بریتانیا قدرتش‌ را در هند از دست‌ داده‌ بود

پدر او « شری‌ هاریواش ‌رای ‌باچان‌ » شاعر معروفی‌ است‌ و مادرش ‌« شیریماتی ‌تجی‌ ماچان ‌» همیشه ‌دوست‌ داشت‌ پسرش ‌وارد عرصه ‌هنر شود

زیرا همیشه‌ محیط خانه‌ آمیخته ‌با شعر و شاعری ‌و هنر بود
آمیتاب در ابتدا حتی ‌به ‌بازیگری ‌هم‌ فکر نمی‌کرد

او در سال ‌۱۹۶۹ وارد دنیای ‌فیلم‌ شد و به‌ این ‌ترتیب‌ کم‌کم‌ به‌ سوی ‌بالیوود کشیده‌ شد
پس ‌از به ‌پایان ‌رساندن ‌تحصیلات‌ ، عازم‌ ممبی ‌(بمبئی‌سابق‌) شد تا در فیلم‌های ‌بالیوودی ‌نقشی ‌برای‌ خود پیدا کند
او پس‌ از سپری‌ کردن ‌موانع‌ بسیار ، بالاخره‌ نقش ‌کوچکی ‌را بازی ‌کرد

او این‌ موقعیت ‌را از دست‌ نداد
در آن‌ زمان ‌۲۹ سال ‌داشت‌. بدون ‌تجربه‌ ی قبلی ‌در بازیگری ‌و بدون ‌اینکه ‌در دانشکده ‌یا موسسه‌ای ‌در رشته‌ ی بازیگری ‌تحصیل‌ کرده‌ باشد ، جلوی‌ دوربین ‌فیلمبرداری ‌ظاهر شد

و توجه همه ی کارگردانها را به ‌خود جلب‌ کرد
یکی ‌از مزایای باچان ‌اعتماد به ‌نفس ‌بالای ‌او بود

وقتی ‌در فیلم ‌«زنجیر» در سال ‌۱۹۷۳ ایفای ‌نقش‌ کرد ، استعدادش ‌را به‌ همه‌ نشان ‌داد و شناخته ‌شد
با بازی ‌در این ‌فیلم‌ به‌ او لقب ‌« مرد جوان‌ عصبانی‌ » را دادند

زیرا در این ‌فیلم ‌نقش‌ یک‌ مرد عصبانی ‌را به ‌خوبی ‌بازی ‌کرد
او تصمیم‌ گرفت ‌در رشته ی‌ هنر تجربه ی‌ علمی‌ نیز پیدا کند

لذا به ‌دانشگاه‌ دهلی ‌رفت ‌و مدرک ‌دانشگاهی‌ در رشته ی‌ هنر را گرفت‌

آمیتاب باچان ‌از ابر هنر پیشگانی‌ چون ‌شی‌شی‌کاپور ، راجش‌کانا و دارمندار درس ‌آموخت‌ و به‌ تجربیات‌ خود افزود
او در یک ‌مصاحبه‌
ی مطبوعاتی ‌به ‌دوران‌ کودکی‌اش‌ اشاره‌ کرد که ‌پسری‌ بسیار خجالتی ‌بوده‌ اما پدرش ‌که‌ شاعر معروف‌ هند است‌ ، به‌ او کمک ‌کرده ‌تا بر این‌ مشکل‌ غلبه‌ کند و اکنون ‌موفقیتش ‌را مدیون‌ تلاش‌های ‌پدر و مادرش می داند

یکی ‌از بهترین ‌و معروف‌ترین‌ فیلم‌های‌ او که ‌نه‌ تنها در هند بلکه ‌در سراسر جهان ‌مطرح ‌شد ، «شعله‌» نام ‌دارد

این‌ فیلم‌ هنوز زبانزد مردم‌ می‌باشد
او در طی‌ دوران‌ بازی‌اش‌ به ‌همه ‌ثابت‌ کرد که
‌این ‌توان ‌و قدرت ‌را دارد تا با هر فیلمساز و کارگردانی ‌و در هر سبک ‌و شیوه‌ای ‌کار کند

به‌ موجب‌ این ‌ویژگی‌ ، «باچان‌» محبوب ‌صنعت‌ فیلم‌ هند و مورد توجه ‌تهیه‌کنندگان ‌سینمای ‌هند شد
در دهه ‌
۸۰ ، مردم ‌و بزرگان ‌سینمای ‌هند به ‌او لقب ‌«سلطان‌بالیوود» را دادند

او توانست ‌همچون ‌«شی‌شی‌کاپور» و «راج‌کاپور» به ‌شهرت‌ و محبوبیت‌ دست ‌پیدا کند

او از سال ‌۱۹۶۹ تا  ۱۹۷۹ در ۴۸ فیلم‌ بازی ‌کرد و در دهه‌ ی ۹۰ نیز به ‌شهرت ‌جهانی ‌رسید

او در دهه ‌۹۰ ، در فیلم‌هایش‌ نقش ‌یک ‌مرد میانسال ‌را بازی ‌کرد و از عهده‌ آن‌هم ‌خوب ‌برآمد
حاصل ‌ازدواج‌ باچان ‌با «جایا بهادری‌» دو
فرزند ، یکی ‌پسر به‌ نام‌ آبیشک ‌و یک‌ دختر به ‌نام‌ شوتا می‌باشد

پسرش ‌آبیشک ‌ادامه‌ دهنده‌ راه‌ خودش‌ می‌باشد و در سال ‌۱۹۹۷ اولین‌ گام‌ خود را در سینمای ‌هند برداشت‌

باچان که ‌پا به ‌۶۴ سالگی‌گذاشته‌ ، اکثرا در فیلم‌هایش‌ نقش‌ مرد میانسال‌ را بازی ‌می‌کند
مردم ‌او را دوست ‌دارند و فیلم‌هایی‌ که‌ آمیتاب باچان ‌در آن‌ بازی ‌می‌کند
، از پرفروش‌ترین‌ فیلم‌های ‌هند می‌باشد

البته ‌در حال ‌حاضر در کنار بازیگری ‌به‌ تهیه‌کنندگی ‌فیلم‌ هم‌ مشغول‌ است

باید افزود که ‌او یکی ‌از ثروتمندترین‌ مردم ‌هند به ‌شمار می‌رود و البته مرد نیکوکاری‌است ‌و  به ‌مردم‌ فقیر کشورش ‌کمک‌ می‌کند.

من ‌آدم ‌معمولی‌ هستم‌
او می‌گوید : همیشه ‌خود را آدمی‌ معمولی ‌و متوسط می‌دانم‌

حتی‌ در حیطه ی کار بازیگری‌ هم ‌خود را دست‌بالا احساس ‌نمی‌کنم‌ و یک ‌بازیگر متوسط هستم‌

هیچ‌ وقت ‌لقب‌ها و جوایز و حتی‌ تشویق‌ها و حمایت‌های ‌مردم‌ سبب ‌نشده ‌واقعیت ‌وجودی‌ خود را نادیده ‌بگیرم

اما در مورد خودم‌ واقعا احساس‌ می‌کنم‌ بخت‌ و اقبال‌ سر راهم‌ بوده‌ که‌ مرا  این‌گونه ‌موفق‌ کرده ‌است‌...

اینگرید برگمن

 

 

استعدادی که او در فیلم هایش به نمایش گذاشت باعث شد که در عرض سه سال به ستاره ی زن اول سینمای آمریکا مبدل شود

پس از بازی درخشان در فیلم دکتر جکیل و آقای هاید برای ایفای نقش مقابل همفری بوگارت در فیلم معروف کازابلانکا انتخاب شد

که امروزه از آن به عنوان محبوب ترین فیلم تاریخ سینمای آمریکا نام می برند

سپس در فیلم معروف زنگها برای که به صدا در می آید در مقابل گری کوپر بازی کرد

تا اینکه بازی عالی او در فیلم چراغ گاز به کارگردانی کیوکر اولین جایزه اسکار را برایش به ارمغان آورد

یکسال بعد فیلم طلسم شده Spellbound را با آلفرد هیچکاک و بازی گریگوری پک ساخت که موفقیت زیاد فیلم باعث شد که 

سلزنیک بلافاصله فیلم معروف بدنام ( Notorious) را پیشنهاد بدهد

اینبار هم بازی درخشان او در برابر کری گرانت و کارگردانی عالی هیچکاک شاهکاری جدید آفرید

بازی در فیلم ناقوس های سنت ماری ، به نقش یک راهبه پر جنب و جوش و فروش عالی فیلم موجب شد که 

عموم مردم آمریکا نه تنها او را بازیگر محبوب خود

بلکه الگویی از یک زن نجیب و نیمه مقدس می دانستند

این الگوی مقدس با بازی او در فیلم ژاندارک به کارگردانی ویکتور فلمینگ (کارگردان بر باد رفته) به اوج رسید

طی سه سال پیاپی او قهرمان مسابقات محبوبیت در آمریکا شده بود

چیزی که قبل از آن سابقه نداشت

شور و شوقی که او در اواسط دهه چهل در میان تماشاگران بوجود آورد تا به امروز نظیر نداشته است

اما روزگار هم بازی های خطرناکی برای او در نظر گرفته بود تا شمایل بت گونه اش را بشکند

کم کم شروع به بازی در فیلم های هنری از نوعی متفاوت کرد

چیزیکه از آن به عنوان طغیان او علیه نظام استودیویی آن زمان هالیوود و سیستم ستاره سازی مرسوم آن تعبیر می شد

بدین ترتیب برگمن پس از مشاهده ی فیلم « رم شهر بی دفاع » 

(روبرتو روسلینی ایتالیایی) طی نامه ای پیشنهاد همکاری با روسلینی را داد و برای بازی در فیلم استرومبولی به ایتالیا رفت

در جریان فیلم برداری با اینکه شوهر و دخترش در آمریکا بودند ، عشق کارگردان و بازیگر به یکدیگر رسوایی عجیبی در آمریکا به پا کرد 

و مطبوعات آمریکا بر سر این جریان جنجال عجیبی به راه انداختند

چرا که او را فقط به عنوان یک بازیگر مقدس و الگویی نمونه برای مردم آمریکا می خواستند

حتی در مجلس سنای ایالات متحده ، او را تهدید کردند که حق ندارد دیگر به آمریکا باز گردد

علاوه بر این ، فیلم استرومبولی روسلینی هم بایکوت شد و از نظر تجاری شکست خورد

بدین ترتیب اینگرید برگمن هفت سال به دور از هالیوود به همراه روبرتو روسلینی ( بنیانگذار سبک نئورآلیسم در سینما ) 

شروع به ساخت یک سری فیلم های هنری کرد

فیلمهایی همچون اروپا 51 – سفر به ایتالیا که امروزه در نوع خود فیلمهایی با ارزش و هنری به حساب می آیند 

اما در سال 1956 بالاخره ابرها کنار رفت و بازی درخشان برگمن در فیلم آناستازیا در برابر یول براینر باعث شد که 

هالیوود اسکار بهترین بازیگر زن را به او بدهد و دوباره فرزند خاطی را بپذیرد

پس از ورود مجدد به آمریکا او بیشتر در فیلمهای خاصی که خود انتخاب می کرد و اکثرا هنری بودند بازی می کرد

بازی های درخشان او در فیلمهایی مانند مهمانخانه ، ششمین خوشبختی و سونات پاییزی 

( به کارگردانی هموطن و هم نامش اینگمار برگمان ) بارها نامزدی اسکار (هفت بار ) را برایش رقم زد

تا اینکه برای بازی در فیلم « قتل در قطار سریع السیر شرق » سومین اسکارش را بدست آورد

اینگرید برگمن بالاخره در سن 67 سالگی بر اثر بیماری سرطان که هشت سال با آن در ستیز بود 

در همان سالروز تولدلش در لندن در گذشت...

در تاریخ سینما شاید کمتر بازیگر زنی را بتوان یافت که در طی حیات خود با چنین طیف وسیعی از معروفترین شخصیت های تاریخ 

سینما همکاری کرده باشد

کارگردانانی همچون ویکتور فلمینگآلفرد هیچکاک – جرج کیوکر - مایکل کورتیز – ژان رنوار – آناتول لیتواک – سیدنی لومت  

اینگمار برگمان – روبرتو روسلینی – دیوید سلزنیک...

و بازیگرانی همچون لسلی هاوارد – همفری بوگارت – کری گرانت – گری کوپر – جوزف کاتن گریگوری پک – یول براینر

آنتونی پرکینرآنتونی کویین

لیو اولمان – عمر شریف – لورن باکال - ایو مونتان - شارل بوایهچهره ای که اغلب برگمن در فیلم هایش بازی می کرد 

نشان دهنده زنی بود که انگار برای زجر کشیدن آفریده شده بود

زنی که تحمل بالایی داشت و به جای اینکه گلایه ای داشته باشد فقط با نگاه هایش حرف می زد

اغلب در جدال عشق در برابر مرد مورد علاقه اش شکست می خورد و قربانی می شد

او اوج این بازی ها را در فیلم های کازابلانکا و بدنام به نمایش گذاشت که هر دو فیلم جزء با ارزش ترین دارایی های عاشقانه 

تاریخ سینما به حساب می آیند

منبع : ایران کلاسیک