░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

شوهر شناسی مدرن...

 

* اگر شوهرتان شبها دیر به منزل می آید ، درب را به رویش باز نکنید!! مبلغ مهریه را هم به او یادآوری کنید تا کامروا شوید. 

* اگر شوهرتان از شما انتظار پذیرائی دارد ، یک هفته او را ترک کنید!!! از هفته آینده ی خودش هر شب برایتان کاپوچینو درست خواهد کرد. 

* اگر شوهرتان موافق نیست که شما هر جایی می خواهید بروید ، مگر شما منتظر اجازه او بودید؟!! خب بروید!!

تازه بعد هم غر بزنید که از این زندگی خسته شدید.

* اگر شوهرتان به شما پول نمی دهد ، شما هم به او روندهید!!! دو سه روز کم محلی هم بی اثر نیست. 

* اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بیرون از منزل نیست ، خانه را به گند بکشید بی حوصلگی به راه بیندازید افسرده باشید تا شما را به کار بیرون از منزل تشویق کند. 

* اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بیرون از منزل هست ، از زیر کار در بروید و وانمود کنید که دوست ندارید نحوه ی جارو کردن و ظرف شستن و..... را به او آموزش دهید!! هرچند آقایون همه بلد هستن.

* اگر شوهر شما فمنیست نیست ، زن ذلیل که هست.

* اگر شوهرتان به مسائل شما بی اعتناست ، شما بی اعتنا تر باشید ، ازصبح تا آمدن او با دوستان گپ بزنید تا چشمتان به او افتاد قیافه بگیرید و خود را ناراحت نشان دهید.

اگر شوهرتون هوس تجدید فراش کرد ، بدونید که بیچاره حق دارههههههههههههههههه.

 

نتیجه گیری اخلاقی :::

* زنان سنتی هر چه سرشان بیاید حقشان است!! لیاقت شوهر مهربان و به قول خودشان زی ذی را ندارند. 

* زنان مدرن لیاقت هیچ چیز را ندارند!! چون از زی ذی بودن شوهرانشان سوء استفاده می کنند. 

* هر چه به سر مردها می آید از زی ذی بودنشان است ( بابا بسه دیگه )...

داستان واقعى

 

در روز اول سال تحصیلى ، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه ، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه ی آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن ها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت ، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.

امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت ، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده ی تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند. 

معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: « تدى دانش آموز باهوش ، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. رضایت کامل »

معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: « تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است »

معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: « مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد »

معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: « تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد »

خانم تامپسون با مطالعه ی پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز ، روز معلّم بود و همه ی دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود ، بجز هدیه ی تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته ی تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: « خانم تامپسون ، شما امروز بوى مادرم را می دادید »

خانم تامپسون ، بعد از خداحافظى از تدى ، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد ، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن ، نوشتن ، ریاضیات و علوم ، به آموزش « زندگی » و « عشق به همنوع » به بچه ها پرداخت و البته توجه ی ویژه اى نیز به تدى می کرد.

پس از مدتى ، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد ، امّا حالا تدى دانش آموز محبوبش شده بود.

یکسال بعد ، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.

شش سال بعد ، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.

چهار سال بعد از آن ، خانم تامپسون نامه ی دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه ی عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.

چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار ، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد. 

ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه ی دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا ، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن ، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.

تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: « خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم »

خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: « تدى ، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى ، بلد نبودم چگونه تدریس کنم »

بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است.

همین امروز گرمابخش قلب یکنفر شوید ... 

وجود فرشته ها را باور داشته باشید ، و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت.

تهاجم خاموش (۱)..!

 

اگرچه نیاز به معنویت ، بزرگترین و مهم ترین دغدغه ی بشری ست  و انسان مدرن امروزی نمی تواند غافل از عالم معنویت به حیات خویش ادامه دهد . تا جائی که برخی متفکران معنوی اندیش تاکید دارند که نیاز انسان امروز به زیست معنوی ، از نیاز انسان دیروز به مراتب بیشتر است

اما فهم عامیانه از معنویت در بطن زندگی آمیخته با مدرنیته ی امروزی ، موجب پدید آمدن مکاتب معنوی و شبه معنوی التقاطی گردیده است که انسان امروزی را عمدتا با خود به بیراهه رهنمون می سازد

امروز درجهان با هفت محدوده ی عرفانی مواجهیم که هر کدام به زیر مجموعه های متعددی تقسیم می شوند

حدود یک صد مکتب از این هفت محدوده به دست می آید و تمامی این مکاتب در کشور ما رایج است

نفوذ یکی فراوان ، نفوذ آن یکی متوسط و نفوذ دیگری اندک

این هفت محدوده بر اساس میزان گسترش در جهان و میزان نفوذ در ایران به ترتیب عبارتند از::: 

• عرفانهای هندی

• عرفانهای آمریکایی

• عرفان مسیحیت

• عرفان یهود

• عرفان چینی

• فرا علم (فرا روانشناسی )

• زبان تصویری یا سینمای ماورا 

دشمن پس از آنکه دریافت برای سرنگونی نظام از طریق تهاجم نظامی راه به جایی نخواهد برد ، جبهه وسیع دیگری در حوزه فرهنگ آغاز نمود که به عنوان شبیخون فرهنگی یاد می شود

بر همین اساس حرکت خزنده و خاموشی از سوی دشمن آغاز شد و در این تهاجم باورهای دینی و معنوی مردم خصوصا نسل جوان مورد هدف واقع گردید

با توجه به رویکرد جوانان به معنویت ، دشمن در صدد برآمد تا با یک توطئه ی از پیش طراحی شده و با ارائه ی الگوهای به ظاهر معنوی و عرفانی این شور و شوق جوانان و باورهای دینی و معنوی آنها را به انحراف و نهایتا به ورطه ی سقوط بکشاند

این در حالی است که متاسفانه به دلیل کوتاهی مسئولین فرهنگی کشورمان در امر اطلاع رسانی و نیز عدم آگاهی و شناخت صحیح بسیاری از مردم ، به دلیل ظاهر جذاب این قبیل محافل ، ناخواسته در دام این گروه های معنویت گرا اسیر می گردند

لذا جهت اطلاع رسانی به دوستان همسن و سال خودم از دام های زیبایی که پیش رویشان قرار دارد و ایجاد آگاهی هر چند مختصر ، مطالبی را تحت عنوان تهاجم خاموش به استحضار عزیزان می رسانم

امیدوارم مطالب نوشته شده ، مورد توجه و بهره برداری شما قرار گیرد

قابل توجه است مطالب ارائه شده بر اساس مطالعه ، تحقیق و مشاوره با برخی از اساتید محترم دانشگاه و کتاب "درآمدی بر باز شناسی گروه های شبه عرفانی" تهیه شده است...

اوشو -OSHO   

نمونه ای از مزخرفات وی :::

کتاب انسان اثر اوشو - همجنس گرایی را مسئله نکنید. هیچ چیز اشتباهی درآن نیست. این ایده های اجتماعی است که چیزی را غلط  یا درست می شمارد. خوب است اول آن را بپذیرید. چرا که در صورت رد آن نمی توانید آنرا حل کنید. هرچه بیشتر آن را رد کنید ، بیشتر جذب هم جنس ها خواهید شد

چون هرچیزی که ممنوع می شود جذابیت بیشتری می یابد و همجنس گرایی یکی از مراحل ضروری رشد انسان اعم از مرد یا زن است..!

راینیش چاندرا موهان جین Rajneesh Chandra Mohan Jain  متولد 1931 تا 1990 معروف به باگوان شری راینیش Bhagwan Shree Rajneesh و بعدها مشهور به اوشو Osho ، معلم و فیلسوف هندی الاصل است

او یکی از عرفان های نوظهور هندی به شمار می رود

نشریهٔ ساندی تایمز در لندن، او را به عنوان یکی از « هزاران آینده ساز قرن بیستم » و نشریهٔ ساندی میددی تایمز در هندوستان ، او را به عنوان یکی از ده موردی که سرنوشت کشور هند را تغییر داده‌اند ، در کنار گاندی ، نهرو و بودا نام برده ‌است

وی در سال 1980 با دعوت مریدانش بنام سان یاسین ( به معنای دوستداران عشق ) وارد آمریکا شد و به اتهام ورود غیر قانونی به زندان افتاد و سال 1985 از آمریکا اخراج شد

علت اخراج اوشو ( از آمریکا ) به عنوان بزرگترین مرد معنوی جهان ، فساد جنسی و اخلاقی بوده است

وی بت معنوی جهان و بسیاری از جوانان داخل کشور می باشد

اوشو هفت هزار سخنرانی کرده که سخنانش در هفتصد و پنجاه کتاب گرد آوری شده است

مریدانش سخنانش را نوشته اند ولی اجازه ویرایش به سخنانش را نداده و گفته مطالب را همانطور که گفته ام باید به دیگران و نسلهای بعدی منتقل کنید

از هفتصد و پنجاه کتاب به زبان انگلیسی حدود هفتاد کتاب در چند سال اخیر به زبان فارسی منتشر شده و یکی از مهمترین آثار اوشو بنام مراقبه های اوشو اخیرا مجوز چاپ گرفت و منتشر شد

جملات بسیار زیبایی در باب عشق دارد

حاصل هفتاد کتاب اوشو را در یک جمله می توان باز گو کرد

عشقی را که اوشو از آن می گوید این است که عشق همانند درخت است ، درخت دو سر دارد از یک طرف ریشه در زمین دارد و ز سوی دیگر برگها ، تنه و شاخه به سمت آسمان

اوشو می گوید به میزانی که ریشه درخت در زمین فرو رود ، شاخه های آن به سمت آسمان بلند می شود نسبت عکس است میان ارتفاع شاخه و ریشه دواندن ریشه در درون خاک

عشق تعالی است اما عشق از خاک آغاز می شود

اگر عشق در خاک جایی نداشته باشد هرگز به آسمان بلند نمی شود

( مانند درخت ) لذا عشق با  قداستی که شروع می شود به عشق خاکی می رسد

عشق خاکی عشق زمینی است و عشق زمینی که اوشو بیان می کند چیزی جز سکس نیست

لذا پایان معنویت اوشو و نهایت و عصاره و خلاصه عرفان و معنویت اوشو عشق است که همان عشق زمینی و خاکی است که در یک کلمه خلاصه می شود و آن همان علتی بود که اوشو را از آمریکا اخراج کردند!

بسیاری از محققان فرهنگی در کتب خود عرفان اوشو را عرفان سکس نامیده اند و چیزی جز این نیست

احساس می شود یکی از علل اقبالی که از گفته های او در خارج از کشور بخصوص در آمریکا و نیز در ایران می شود ، همین باشد

عرفان اوشو عرفان بدون شریعت است ، عرفان بدون آسمان و خداست

عرفان زمینی و دنیوی است

 اوشو بر این اساس ضد فلسفه است

در تعبیری می گوید : فیلسوفان سگان تاریخ اند و مفصل در این باره بحث می کند

ضد تکنولو‍ژی و ضد تمدن بشریت معاصر است

ضد استدلال برای همه چیز حتی برای خدا است

ضد اخلاق گرائی ، ضد فقه است

تشبیهات بسیار مستهجنی برای فقها و قانون گذاران بشر دارد

اساسا ضد قانون است

شعار اصلی اوشو این است : یک قانون تنها در دنیا وجود دارد و آن اینکه هیچ قانونی وجود ندارد

شعار او این است : نظم در هرج و مرج است و باید رسوم و عادات را شکست تا نظم آسمانی و نظم خدایی که فقط از اتحاد دو جنس زن و مرد ایجاد می شود پدید بیاید

چندین جلد از حدود هفتاد جلدی که از آثار اوشو اکنون به زبان فارسی وجود دارد بدون شک آموزش عشق زمینی و خاکی است

اوشو امروز برای بسیاری از جوانان به یک بت معنوی مبدل شده است

اوشو در سال 1985 از آمریکا و نه کشور اسلامی بدلیل فساد اخلاقی اخراج شد

برای آنکه آمریکا را متصور شوید ، سه منطقه آمریکا ، اروپا و خاور میانه را در نظر بگیرید

بارزترین کشور اروپایی ایتالیا و آلمان است

نسبت ایران به ایتالیا و آلمان مانند نسبت ایتالیا و آلمان به آمریکاست

بت معنوی معاصر از چنین کشوری به دلیل فساد اخلاقی اخراج میشود و متاسفانه این فرد فاسد معلوم الحال صنم بسیاری از جوانان ایرانی است

از جمله اقـدامـات طـرفـداران اوشو ، راه انـدازی رسمـی ، همـراه با تبلیغات گستــرده ی «اوشو پارک» ها است که جذابیت زیادی برای برخی افراد و نیز گردشگران بازدید کننده از هند برخوردار است و شعبه هایی از آن نیز در دیگر کشورها تاسیس شده است

در این مکانها  ، نوعی زندگی زناشویی و جمعی فارغ از قیود اخلاقی و رسمی ترویج میشود که شباهت های زیادی به نظریه های زندگی اشتراکی و جمعی در آرای برخی متفکران دارد

هواداران این نوع زندگی ، سبک زیستن خود را راهی برای رهایی از قید و بند های اخلاقی و اجتماعی دانسته اند...

به علاوه تمامی آثار اوشو با سیل انتقادهای دیگری نیز همراه هستند ::: 

1. جامعه زدایی با انسان منزوی و درونگرا

اندیشه اوشو نوعی وازدگی در برابر انبوه مسائل اجتماعی است که انسان امروز را محاصره کرده است

او با وجودیکه نسبت به وضع موجود با نگرشی انتقادی می نگرد و به ساختارهای نابرابر و استعماری می شورد و انسانی طغیانگر را به تصویر می کشد که برای رهایی از چنبره حلقه های تو در توی اسارت و ستم ناگزیر از بازگشت به خویشتن! است ، ولی در نهایت با نسخه و بدیلی که ارائه می دهد دستخوش نوعی محافظه کاری می گردد

تز انقلاب درون از سوی او بعنوان راه رهایی ممکن است در سطوح فردی تعدادی را از مهلکه این ستم های انسان ساخت برهاند ولی نمی تواند چاره ای برای حل و برون رفت از ساختارهای ستمگون و مبتنی بر اعمال سلطه باشد

به بیان دیگر رویکرد اوشو بگونه ای احراز مکانیزم های روانشناختی است که به سادگی نمی تواند حریف مسائل جامعه شناختی شود و بجای اصلاح و تغییر جامعه بدنبال جامعه زدایی است. 

 2. مردگرایی در ادبیات

در مجموعه آثرا اوشو و از جمله در کتاب انسان او ، مخاطب اصلی مردان هستند

زنان در مجموعه تحلیل ها  و راهکارهای اوشو در حاشیه بوده و همچنان جنس دوم به شمار میروند

او سوالات مردان را پاسخ می دهد و راهکارش را نیز برای مردان توصیه می کند

با وجودیکه او منتقد نابرابری مردان و زنان است ولی مبنای تحلیل های او سایه سنگینی از مردسالاری را بدنبال دارد

او حتی از همزیستی با زن نیز در زندگی فردی پرهیز جست! 

 3. دین گرایی با توجیه جدید درونگرا

رویکرد دین ستیزی اوشو چیز جدیدی نیست ولی آنچه که مهم است او همانند بسیاری از دین ستیزان دیگر بنوعی دستخوش نوعی پارادوکس درونی است

در دستگاه اندیشگی اوشو هیج دینی مشروعیت انسانی ندارد بجز سه پیامبر

ولی او در واقع در لباس پیامبری ظاهر می شود که دستگاه دینی جدیدی را پایه گذاری می  کند و همه ی امت خودش را برای نقد و شورش علیه ادیان موجود فرا می خواند!

او این بار نیز همانند همه ادیان توصیه به تحولات درونی و معنوی می کند و البته دین او پس از انتقاد از همه ادیان ، بلادرنگ به تعبیر خودش تبدیل به افیون دیگری می شود. 

 4. سلطه پذیری رویکرد اوشو و زمینه سازی دستکاری انسان : امپریالیست جدید

اندیشه نقد و نقادی اوشو علیرغم نشانه گرفتن ساختارهای نابرابر و سرمایه داری لجام گسیخته، دارای عواقب ناخواسته سلطه پذیری نوینی است که می تواند در واقع ادامه همین مسیر تاریخی استثمار و استعمار انسان باشد

بنظر میرسد محافظه کاری ذاتی رویکرد او در پاسخ گویی به مسائل مطروحه از سوی او ، زمینه ساز سرعت و حدت بیشتر صاحبان قدرت و سرمایه در دستکاری اندیشه و شیوه زندگی انسان ها می گردد

مافیایی دین و سیاست و ثروت که او از آن یاد می کند این بار نیز با ایزوله شدن افراد ، منفرد شدن بیش از پیش ، می تواند نهادهای قدرت را به تعبیر فوکو بر انسان امروز مسلط کنند. 

 5. استعمار جدید

اندیشه اوشو مبنی بر نقد عملکرد والدین در خانواده در استعمار فرزندان و تربیت اخلاقی آنان بر پایه آنچه که متعلق به گذشته است ، در نوع خود نوعی استعمار جدید است

آیا واقعا می توان نقش تربیتی را از خانواده ها ستانده و در اختیار محض دولتها گذارد؟

آلترناتیو تربیتی کودکان در محیط های غیر آموزشی چه کسی و کجاست؟

آیا کمون های مورد نظر اوشو می تواند این نقش را با همه ی پیچیدگی های جوامع نوین امروزی ، عهده دار شود؟

این استعمار زدایی نوعی بازجویی گذشته است و بنظر می رسد نوعی استعمار آیندگان (کودکان) توسط گذشتگان (اوشو و پیروان او) و تکرار تلخ تاریخ باشد... 

اوشو و امثال او به آرامی و با زبان عشق به افکار و عقاید هجوم می برند و بسیاری از جوانان ، چشم و گوش بسته آنها را می پرستند!

جبران خلیل جبران

 

خداوند گفت : دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آنگونه که شما انتظار دارید ، اما

جهان هرگز بی‌پیامبر نخواهد ماند، و آنگاه پرنده‌ای را به رسالت مبعوث کرد

پرنده آوازی خواند که در هر نغمه‌اش خدا بود

عده‌ای به او گرویدند و به او ایمان آوردند

و خدا گفت : اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده‌ای می‌توان رستگار شد

خداوند رسولی از آسمان فرستاد باران ، نام او بود

همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می‌شناختند ، رسالت او را

دریافتند، پس بی‌درنگ توبه کردند و روحشان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند

خدا گفت : اگر بدانید با رسول باران هم می‌توان به پاکی رسید

خداوند پیغامبر باد را فرستاد ، تا روزی بیم دهد و روزی بشارت

پس باد روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند

خدا گفت : آنکه خبر باد را می‌فهمد ، قلبش در بیم و امید می‌لرزد و قلب مومن این

چنین است

خدا گلی را از خاک برانگیخت ، تا "معاد" را معنا کند

و گل چنان از رستاخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد

خدا گفت : اگر بفهمید ، تنها با گلی قیامت خواهد شد

خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت

دریا بی‌درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند

مردم تماشا می‌کردند ، عده‌ای پیام دریا را را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند ، که هیچ از آنها باقی نماند

خدا گفت : آن که به پیغمبر آب‌ها اقتدا کند ، به بهشت خواهد رفت

و به یاد دارم که فرشته‌ای به من گفت : جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل

است ، اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گل بجنگد تا پرنده را

دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر

اما همین امروز ایمان بیاور که پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد ، برای

ایمان آوردن تو کافی است...

سازشناسی (بخش دوم)

 

سازشناسی - سازهای ضربی

حصول صوت در این دسته از سازها بر اثر کوبیدن جسمی با نرمی یا سختی معین بر پوستی که بر سطح دایره ای شکل حلقه، استوانه یا کاسه ای کشیده شده یا بر اثر کوبیده شدن دو جسم سخت ( و غالباً زنگ وار) صورت می گیرد
در برخی از سازها که پوست بر حلقه یا استوانه کشیده شده ، ممکن است یکی از سطوح بدون پوست باشد و در نوع دیگر هر دو سطوح با پوست پوشانده شود
صوت سازهای ضربی پوستی ، برخی با «ارتفاع» ( زیر و بمی ) نامعین و بعضی با ارتفاع معین می باشد

بیشتر سازهای پوستی ایرانی ، ضربه زدن توسط انگشتان هر دو دست نوازنده صورت می گیرد. سازهای «زنگ وار» و «نیمه زنگ وار» غالباً بدون ارتفاع معین هستند.

 

سازشناسی - سازهای ضربی - تمبک

 این ساز از دو قسمت کلی و استوانه ای شکل تشکیل شده : قسمت اول (بالا و هنگام نواختن: جلو) به قطر تقریبی 25 تا 30 سانتیمتر و به طول 45 سانتیمتر که سطح بالائی آن پوست کشیده شده و در پائین به قسمت دوم متصل شده است و این قسمت عبارتست از استوانه باریک تری که در انتها (پائین) کمی گشاده تر شده و به دهانه ای باز منتهی گشته است

جنس تمبک معمولی از چوب است. تمبک به منظور نواختن ، بطور افقی روی ران نوازنده قرارمی گیرد و او دست چپ خود را در بالا و دست راست را در کنار راست تمبک قرار می دهد و با انگشتان ، نرمه و تمام دست خود بر قسمتهای مختلف (مرکز، میان، کنار) پوست می کوبد
صوت تمبک بدون ارتفاع معین است
از آنجا که وسیله کوبیدن روی ساز ، انگشتان انسان است و این وسیله قادر است بر روی تمبک ریزه کاری و شیرینکاری های فراوان اعمال کند ، می توان از آن به عنوان «تکنواز» استفاده های شایان و جالب کرد

نقش همنوازی در این ساز نه فقط همراهی ساز یا آواز و تأمین و نگهداری «ضرب» موسیقی است ؛ بلکه طی 25 سال اخیر به ابتکار حسین تهرانی و همکاری دیگران ، ارکستری مرکب از «گروه تمبک نوازان» تشکیل شده و قطعه هائی اجرا کرده اند.

 

سازشناسی - سازهای ضربی - تمبک زورخانه

شکل ظاهری آن با تمبک معمولی کمی اختلاف دارد. قسمت بالائی آن به شکل جام و قسمت دنباله (در پائین) مخروطی تر از تمبک معمولی است

علاوه بر این ، تمبک زورخانه را از گل پخته می سازند. صدای آن نیز بم تر و قوی تر از تمبک معمولی است. بلندی ساز 45 و قطر دهانه پوستی 48 سانتیمتر است.

 

سازشناسی - سازهای ضربی - دُهُل

 این ساز متشکل است از استوانه ی کوتاهی از جنس چوب که قطر دایره آن حدود یک متر و ارتفاع آن 25 تا 30 سانتیمتر است و بر دو سطح دایره ای شکل جانبی آن پوست کشیده شده است

بر دو نقطه از بدنه استوانه ، در انتها تسمه ای ثابت شده که نوازنده هنگام نواختن آن را به گردن می اندازد و به این ترتیب دهل در جلوی سینه و شکم او طوری قرار می گیرد که سطوح پوست دار در جوانب راست و چپ واقع شوند

نوازنده در دست راست خود چوبی به شکل عصا و در دست چپش ترکه ای نازک می گیرد و با آنها بر روی سطوح پوستی می کوبد ؛ یا آن که ترکه را به پوست چپ می چسباند و با عصا به پوست راست می کوبد

صدای این ساز ارتفاعی نامعین دارد. دهل ، سازی کاملاً محلی و «همراهی کننده» (بیشتر با سرنا) است.

 

سازشناسی - سازهای ضربی - دایره

 این ساز متشکل است از حلقه ای چوبی به عرض 5 تا 7 و قطر دایره ای از 25 تا 40 سانتیمتر است که بر یکی از سطوح جنبی دایره ای شکل آن پوست کشیده شده و در جدار داخلی ساز حدود چهل حلقه ی فلزی کوچک به فواصل مساوی آویزان شده است

در یکی از نقاط جدار چوبی سوراخی است که نوازنده انگشت شست دست راست را در آن داخل می کند و به این وسیله ساز را نگه می دارد و با بقیه انگشتان هر دو دست بر پوست می کوبد و در عین حال ساز را کمی سریعتر حرکت می دهد تا حلقه های کوچک داخلی ، همراه با صدای کوبیدن انگشتان ، صوتی زنگ وار نیز حاصل کند

هیچ یک از اصوات ساز ، حائز ارتفاع معین نیستند. این ساز بیشتر شهری است تا محلی.

 

سازشناسی - سازهای ضربی - نقاره فارس

مانند دو تای قبلی جفتی است ولی بزرگ تر از آنها و اختلاف زیادتری در اندازه های هر یک نسبت به دیگری دارد (قطر دهانه شان 23،37 سانتیمتراست)

شکل آنها نیز «خمره ای» فشرده است

نقاره فارس برای ساختن نقاره های جدید ، زمینه و مدل قرار گرفته است.

 

سازشناسی - سازهای ضربی - نقاره

 این ساز به انواع و اندازه های مختلف در نقاط کشور وجود دارد :::
نقاره شمال:
از دو کاسه سفالین (یکی کمی کوچک تر از دیگری) تشکیل شده است

این ساز را معمولاً با دو چوب و گاه با دست می نوازند و قطر دهانه کوچک ، 16و بزرگ ، 22 سانتیمتراست
نقاره کردستان:
تقریباً به شکل بالا ولی بزرگ تر است که آن را گاه به اسب می بندند و نوازنده سوار اسب آن را با دست می نوازد.

 

سازشناسی - سازهای ضربی - گَوَرگِه

شکل خارجی ساز شبیه به سطل یا گلدان و از جنس فلزاست

روی آن را پوست کشیده اند و در نوع شهری شده ی ساز ، آن را بر روی سه پایه هایی محکم کرده اند. ته «گلدان» بسته است
گورگه را با دو چوب می نوازند. این ساز اگر چه سازی محلی است اما اساساً فاقد شهرتی مانند «دهل» است. 

ای خدای عزیزم...

 

لوئیز رفدفن ، زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس ، و نگاهی مغموم

وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد

به نرمی گفت: شوهرم بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه ام بی غذا مانده اند
جان لانگ هاوس ، صاحب مغازه ، با بی اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند
زن نیازمند در حالی که اصرار میکرد گفت: آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را میآورم
جان گفت نسیه نمیدهد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را میشنید به مغازه دار گفت : ببین این خانم چه میخواهد ، خرید این خانم با من
خواربار فروش گفت: لازم نیست خودم میدهم ، لیست خریدت کو ؟
لوئیز گفت : اینجاست
جان : لیستت را بگذار روی ترازو به اندازه ی وزنش هر چه خواستی ببر!
لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد ، از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت

همه با تعجب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت
خواربارفروش باورش نمیشد
مشتری از سر رضایت خندید
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد

کفه ی ترازو برابر نشد ، آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند
در این وقت ، خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت تا ببیند روی آن چه نوشته است
کاغذ لیست خرید نبود ، دعای زن بود که نوشته بود:
« ای خدای عزیزم ، تو از نیاز من با خبری، خودت آن را برآورده کن...