░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

بدبخت تر...

 

وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم...

در طبقه دهم ، زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت مشغول دعوا بودند!

در طبقه نهم ، پیتر قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه می کرد!

در طبقه هشتم ، جولی زانوی غم بغل گرفته بود ، چون نامزدش ترکش کرده بود!

در طبقه هفتم ، دنی را دیدم که داروی ضد افسردگی هر روزه اش را می خورد!

در طبقه ششم ، هنگ بیکار را دیدم که هنوز هم روزی هفت روزنامه می خرد تا بلکه کاری پیدا کند!

درطبقه پنجم ، آقای وانگ به ظاهر ثروتمند را دیدم که در خلوت حساب بدهکاری هایش را می رسید!

در طبقه چهارم ، رز را دیدم که باز هم با نامزدش کتک کاری می کرد!

در طبقه سوم ، پیرمردی را دیدم که چشم به راه است تا شاید کسی به دیدنش بیاید!

در طبقه دوم ، لی لی را دیدم که به عکس شوهرش که از شش ماه قبل مفقود شده بود نگاه می کرد!

قبل از پریدن فکر می کردم از همه بیچاره ترم

اما حالا می دانم که هرکس گرفتاری ها و نگرانی های خودش را دارد

بعد از دیدن همه فهمیدم که وضعم آن قدرها هم بد نبود

حالا کسانی که همین الان نظاره گرشان بودم ، به من نگاه می کنند

فکر می کنم آنها بعد از دیدن من با خودشان می گویند ، وضع ما آن قدرها هم بد نیست!!! 

چی بگم والا...!

 

یک پیرزن با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی  1  میلیون دلار افتتاح کرد

او به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند 

و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرارگرفت

قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد

پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد

مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند

تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید :

راستی این پول زیاد داستانش چیست ، آیا به تازگی به شما ارث رسیده است

زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام

پیرزن ادامه داد...

از آنجائی که این کار برای من به عادت ، بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید!

مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول؟

زن پاسخ داد : 20 هزار دلار ، و اگر موافق هستید 

من فردا ساعت 10 صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است

مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت 10 صبح برنامه ای برایش نگذارد

روز بعد درست سر ساعت 10 صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت

پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به درآورد

مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد

وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد

مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد

پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر 100 هزار دلار شرط بسته بودم 

که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند...!

ایرانی یا آمریکایی؟

 

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند ، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟
یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند ، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند.
بعد ، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط ، لطفا!

در توالت باز شد و از لای در یک بلیط بیرون آمد ، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند ، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند.

وقتی به ایستگاه رسیدند ، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند ، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟

یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند ، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت دیگر و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا !!!

  

عابر بانک...

 

پسرها
با ماشین میرن به بانک ، پارک میکنن ، میرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه میگذارن
کد رمز رو میزنن ، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
پول و کارت رو میگیرن و میرن

دخترها
با ماشین میرن دم بانک
در آینه خودشونو چک میکنن
عطر میزنن
در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین زیادی مشکل پیدا میکنن
بلاخره ماشین رو پارک میکنن
توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
کارت رو داخل دستگاه میذارن ، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
دنبال کارت عابر بانکشون میگردن
کارت رو وارد دستگاه میکنن
توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یادداشت کردن میگردن
کد رمز رو وارد میکنن
10دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
کنسل میکنن
کارت میاد بیرون و دوباره وارد می کنند
دوباره کد رمز رو میزنن
کنسل میکنن
یه عابری که از اونجا رد می شده رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه
مبلغ درخواستی رو میزنن
دستگاه ارور (خطا) میده
مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن
دستگاه ارور (خطا) میده
بیشترین مبلغ ممکن رو در خواست میکنن
انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن
پول رو میگیرن
برمیگردن به ماشین
خودشونو توی آینه عقب چک میکنن
توی کیفشون دنبال سوئیچ ماشین میگردن
استارت میزنن
پنجاه متر میرن جلو
ماشین رو نگه میدارن
دوباره برمیگردن جلوی بانک
از ماشین پیاده میشن
کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن . (حواس نمی‌ذارن واسه آدم)
سوار ماشین میشن
کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
خودشونو توی آینه چک میکنن
میندازن توی خیابون اشتباه
برمیگردن
میندازن توی خیابون درست
پنج کیلومتر میرن جلو
ترمز دستی رو آزاد میکنن . (میگم چرا اینقدر یواش میره)...
و ...
 

بفرمایید کبریت؟!

 

سر جلسه خواستگاری... بعد از نیم ساعت سکوت!

مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟

خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟!

مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه...

خانواده عروس: پس داماد سیگاریه...؟!

مادر داماد: سیگاری که نه... والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار می‌چسبه...

خانواده عروس: پس الکلی هم هست...؟!

مادر داماد: الکلی که نه... والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره...

خانواده عروس: پس قمارم بازی می‌کنه...؟!

مادر داماد: آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن...

خانواده عروس: پس زندانم بوده...؟!

مادر داماد: زندان که نه... والا معتاد بوده، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن...

خانواده عروس: پس معتادم بوده...؟!

مادر داماد: آره... معتاد بود، بعد زنش لوش داد...

خانواده عروس: زنش؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

..... نتیجه اخلاقی: همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین!
 

آزمون استخدامی دستیاری!

 

***
سازمان سنجش آموزش عالی! آزمون استخدامی کارشناسی ارشد دستیاری!

مدت پاسخگویی در روزنامه های کثیرالانتشار اعلام میشود!


- هنرپیشه معروف سینما ؟ الف) محمدرضا گلزار ب) محمدرضا علفزار ک) محمدرضا گندمزار ش) محمدرضا دشت

- هنرپیشه مرحوم سینما ؟ الف) رضا ژیان ب) رضا ماکسیما ک) رضا فولکس ش) رضا خاور

-هنرپیشه مرحوم فیلم "ممل آمریکایی" ؟ الف) نعمت الله گرجی ب) نعمت الله ساقه طلایی ک) نعمت الله شیرین عسل ش) نعمت الله مینو

- هنرپیشه زن معروف سینما ؟ الف) هدیه تهرانی ب) کادوی تهرانی ک) چشم روشنی تهرانی ش) قابل نداره تهرانی

-یکی از آهنگ های منصور ؟ الف) دیوونه ب) ... خل ک) منگل ش) عجوج مجوج!

- مربی و بازیکن اسبق پرسپولیس ؟ الف) علی پروین ب) علی شهین ک) علی مهین ش) علی دمبه

- کشتی گیر گردن کلفت ایران ؟ الف) عباس جدیدی ب) عباس قدیمی ک) عباس نیو ش) عباس آپدیت

-تیم فوتبال آبادانی ؟ الف) نفت آبادان ب) بنزین آبادان ک) گازوئیل آبادان ش) استقلال اهواز

- باشگاه انگلیسی ؟ الف) میدلزبرو ب) میدلزبیا ک) میدلزبودی حالا ش) میدلزپاشو برو گمشو

- مهاجم سال های دور منچستر یونایتد ؟ الف) اندی کول ب) اندی سرشانه ک) اندی پشت بازو ش) اندی مرسی

- مساحت دایره چقدر است ؟ الف) 2 متر ب) 5/2 متر ک) بیشتره ش) صبر کن بپرسم

- سرعت نور چقدر است ؟ الف) خوب است ب) بد نیست ک) شما چطوری ؟ ش) چه خبر ؟
-
در بیت زیر چه صنعتی به کار رفته است ؟

"بی وفایی ، بی وفایی ، دل من از غصه داغون شده"

الف) ایهام ب) صنعت نفت ک) صنعت پتروشیمی ش) صنعت آبکش سازی

- شاعر قرن ده دوازده؟ الف) هاتف اصفهانی ب) ابی اصفهانی ک) اندی اصفهانی ش) سیاوش قمیشی اصفهانی

- فعل "خوردن" را صرف کنید ؟ الف) چشم ب) صرف شده ک) میل ندارم ش) نوش جان

-یکی از وسایل مربوط به فیزیک که در عینک ، تلسکوپ و میکروسکوپ به کار میرود ؟ الف) عدسی ب) کاچی ک) فرنی ش) لوبیا با دوغ

- نویسنده "منطق الطیر" کدام شاعر است ؟ الف) عطار نیشابوری ب) نجار نیشابوری ک) سمسار نیشابوری ش) کوپن فروش نیشابوری

- یکی از اشکال ماده ؟ الف) گاز ب) یخچال ک) بخاری ش) ماشین ظرف شویی

- نام دیگر اسید فرمیک ؟ الف) جوهر مورچه ب) جوهر مورچه خوار ک) جوهر پلنگ صورتی ش) جوهر سرندی پیتی

- نام گاز سرد کننده یخچال های قدیمی ؟ الف) فرعون (فرئون) ب) نمرود ک) ابرهه ش) خسرو پرویز

- نام دیگر گازهای بی اثر مثل هلیم ، نئون و ... ؟ الف) گازهای نجیب ب) گازهای سر به زیر ک) گازهای باوقار ش) کلا بچه های خوبی هستن

وقت شما به پایان رسید . لطفا ماوس های خود را بالا بگیری...