░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

░▒ هفت خط ▒░

با ما همراه باشید...

شوهر شناسی سنتی...

*  اگر آقایتان شبها دیر به منزل می آید ، لابد کار دارد که دیر می آید! اگر شما بیرون کار می کردید که ممکن بود اصلاً همان آخر شب هم به منزل نیایید!

* اگر آقایتان انتظار دارد وقتی به منزل می آید برای او چای بیاورید ، بدون حرف اضافی این کار را انجام دهید ، وگرنه...

* اگر آقایتان اجازه نمی دهد هر کجا که می خواهید بروید ، خدا را شکر کنید که اجازه می دهد نفس بکشید!

* اگر آقایتان به شما خرجی نمی دهد ، لابد خرجهای مهمتر از شما دارد ، جیکتان هم در نیاید.

* اگر آقایتان اجازه نمی دهد سر کار بروید ، سپاسگزارش باشید.

* اگر آقایتان اجازه می دهد که بیرون از منزل هم کار کنید ، از اینکه شما را قابل دانسته تا هم در منزل و هم بیرون از منزل کار کنید ، از او تشکر کنید.

* اگر آقایتان به کوچکترین حقوق زنان بی توجه است ، حقتان است اگر تحویلتان هم بگیرد شما به او می گوئید زن ذلیل! 

* اگر آقایتان شلوارش چند تا شد و به تبع آن چند تا زن دیگر هم گرفت ، خوشحال باشید که می تواند یک تنه از پس چند زن برآید!!! مگر اوایل ازدواج همین مردانگی را دوست نداشتید؟ 

* اگر آقایتان برای شما هدیه نمی خرد ، رویتان را زیاد نکنید! او خودش برای شما بزرگترین هدیه است!

شوهر شناسی مدرن...

 

* اگر شوهرتان شبها دیر به منزل می آید ، درب را به رویش باز نکنید!! مبلغ مهریه را هم به او یادآوری کنید تا کامروا شوید. 

* اگر شوهرتان از شما انتظار پذیرائی دارد ، یک هفته او را ترک کنید!!! از هفته آینده ی خودش هر شب برایتان کاپوچینو درست خواهد کرد. 

* اگر شوهرتان موافق نیست که شما هر جایی می خواهید بروید ، مگر شما منتظر اجازه او بودید؟!! خب بروید!!

تازه بعد هم غر بزنید که از این زندگی خسته شدید.

* اگر شوهرتان به شما پول نمی دهد ، شما هم به او روندهید!!! دو سه روز کم محلی هم بی اثر نیست. 

* اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بیرون از منزل نیست ، خانه را به گند بکشید بی حوصلگی به راه بیندازید افسرده باشید تا شما را به کار بیرون از منزل تشویق کند. 

* اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بیرون از منزل هست ، از زیر کار در بروید و وانمود کنید که دوست ندارید نحوه ی جارو کردن و ظرف شستن و..... را به او آموزش دهید!! هرچند آقایون همه بلد هستن.

* اگر شوهر شما فمنیست نیست ، زن ذلیل که هست.

* اگر شوهرتان به مسائل شما بی اعتناست ، شما بی اعتنا تر باشید ، ازصبح تا آمدن او با دوستان گپ بزنید تا چشمتان به او افتاد قیافه بگیرید و خود را ناراحت نشان دهید.

اگر شوهرتون هوس تجدید فراش کرد ، بدونید که بیچاره حق دارههههههههههههههههه.

 

نتیجه گیری اخلاقی :::

* زنان سنتی هر چه سرشان بیاید حقشان است!! لیاقت شوهر مهربان و به قول خودشان زی ذی را ندارند. 

* زنان مدرن لیاقت هیچ چیز را ندارند!! چون از زی ذی بودن شوهرانشان سوء استفاده می کنند. 

* هر چه به سر مردها می آید از زی ذی بودنشان است ( بابا بسه دیگه )...

تیزهوشی یک مادر زرنگ!

 

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود

او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki زندگی میکند

کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد
او به رابطه میان آن دو مشکوک شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد

مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : من میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم
حدود یک هفته بعد
، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟

مسعود : خب ، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد
او در ایمیل خود نوشت
: مادر عزیزم ، من نمی گم که شما قندان را از خانه ی من برداشتید ، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید

اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده.   « با عشق ، مسعود »
روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود
:

پسر عزیزم ، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری! ، و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری

اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود!!!   « با عشق ، مامان »

نامه ی مامان غضنفر به غضنفر!!!

 

گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد

این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد

بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند ،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم

پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق می افته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم

اینجوری دیگه لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد

آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست

پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد

اولیش 4 روز طول کشید ،‌ دومیش 3 روز ، ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
گضنفر جان ، ‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم

آن دکمه ی فلزی ها پاکت را سنگین میکرد

ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم و جداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم
پدرت هم که کارش را عوض کرده

میگه هر روز 800 ،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن

از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا ،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه
ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا

گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن

این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره ، ‌اون هم دوتیکه است

بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی!
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد

هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی
راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن

حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبر میکند ، نفس کم آورد و مرد!‌

شرمنده همین دیگه ... خبر جدیدی نیست
قربانت ... مادرت... 

ایرانی یا آمریکایی؟

 

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند ، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟
یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند ، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند.
بعد ، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط ، لطفا!

در توالت باز شد و از لای در یک بلیط بیرون آمد ، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند ، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند.

وقتی به ایستگاه رسیدند ، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند ، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟

یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند ، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت دیگر و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا !!!

  

عابر بانک...

 

پسرها
با ماشین میرن به بانک ، پارک میکنن ، میرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه میگذارن
کد رمز رو میزنن ، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
پول و کارت رو میگیرن و میرن

دخترها
با ماشین میرن دم بانک
در آینه خودشونو چک میکنن
عطر میزنن
در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین زیادی مشکل پیدا میکنن
بلاخره ماشین رو پارک میکنن
توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
کارت رو داخل دستگاه میذارن ، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
دنبال کارت عابر بانکشون میگردن
کارت رو وارد دستگاه میکنن
توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یادداشت کردن میگردن
کد رمز رو وارد میکنن
10دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
کنسل میکنن
کارت میاد بیرون و دوباره وارد می کنند
دوباره کد رمز رو میزنن
کنسل میکنن
یه عابری که از اونجا رد می شده رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه
مبلغ درخواستی رو میزنن
دستگاه ارور (خطا) میده
مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن
دستگاه ارور (خطا) میده
بیشترین مبلغ ممکن رو در خواست میکنن
انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن
پول رو میگیرن
برمیگردن به ماشین
خودشونو توی آینه عقب چک میکنن
توی کیفشون دنبال سوئیچ ماشین میگردن
استارت میزنن
پنجاه متر میرن جلو
ماشین رو نگه میدارن
دوباره برمیگردن جلوی بانک
از ماشین پیاده میشن
کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن . (حواس نمی‌ذارن واسه آدم)
سوار ماشین میشن
کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
خودشونو توی آینه چک میکنن
میندازن توی خیابون اشتباه
برمیگردن
میندازن توی خیابون درست
پنج کیلومتر میرن جلو
ترمز دستی رو آزاد میکنن . (میگم چرا اینقدر یواش میره)...
و ...